سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کناد

امام من...

    نظر

سلام بر مولای خوبی ها.

امروز چندمین ماهی ات که دلم پیش شماست اما پای اراده ام سخت سست شده آقا. دیروز صبح یکی از بچه های حرم رادیدم. دوستش دارم. چند روز پیش هم یکی دیگرشان را. راستش را بخواهی خجالت می کشم بیایم. دوستت دارم اما...

این روزها باید روانه جایی شوم دور اما دلم برای شما دارد بهانه می گیرد. یاد روزی که راهی تبریز بودم. چند بار تا شب سراغتان آمدم . هی التماس کردم نروم. رفتم. اما صبحها...

رفته بودم کرج تا پیاده شدم گنبد را دیدم و مثل دیواونه ها خم شدم و سلام دادم که ناگهان دیگر تو نبودی...

رفته بودم تهران ده روز بی شما سرکردن برای من و آذر سخت بود. برگشتیم. مثل مادرمرده ها زار می زدیم. گریه می کردیم. نمی توانستیم دوریت را تحمل کنیم. ا

امام دلم برای حرم پر میزند. امام به خدا تحملم طاق شده کاش ای کاش راهها را ببندند و سفرها را لغو کنند تا من بییام. هر روز .

امام وقت تحویل سال من در ابتدای جاده ولایت می ایستم شاید دوباره از نو ولی شناسی را بیاموزم . دعایم کنید. محتاجم!