دلنگون
یکی از رفقای شفیق تعریف میکرد که در جلسه ای در قم یا تهران یا.. خلاصه هرجایی غیر از مشهد منبر رفته و داشته است اظهار فضل می کرده.
ناگهان از میان آنهمه واژه لفظ قلمی یک واژه مشهدی از زبان مبارکش در می رود و آن می شود که نباید.
می گفت: نمیدانم چی شد گفتم کُخ!
یکی گفت: ببخشید کُخ یعنی چی؟
و من شروع کردم به توضیح و تفسیر که بابا کُخ همون حشره شمایه.و این تعاریف کلی ازوقت جلسه را گرفت.
حرفش تموم نشده بود که رفقا دست گرفتند که می گفتی.. کخ همو حشره یه که یک بوجول بیشتر قوارش نیست و گاهی از درو دیوار دلَنگون مِره و یا درمیان اولی و پَنا پس قَلای خَنه ما مین کوتی از آشغالا همزیستی مسالمت آمیزی با ابناء بشر را ادامه میدهد.
القصه...
باورش نشد که می شود با این زبان رکورد طولانی ترین جلسات را شکست و حدود سه چهارساعت ملت را سرکار گذاشت. ولی ما در قرارگاه سیدالشهدا حدود یک هفته کردولرو ترک و فارس و عرب را سرکار گذاشتیم نتوانستند بفهمند که فرق مُبُرُم با مُبُرُم چیه؟!
حالا شما چی؟ مِدنن توفیرش چقده؟